به دلیل تاثیر سریع و عمیق داستانها بر روی ذهن، در طول تاریخ بشر همواره برای انتقال پیام خود، داستان نقل کرده است، خصوصا داستانهای اساطیری و افسانه ها.
علم nlp هم به موضوع قصه درمانی یا متافور، اهمیت ویژه ای می دهد.
امروزه نیز داستانها و حکایات مانند گذشتهها مفید هستند. مردم همیشه در حال تعریف داستان هستند. وقتی برای کسی از روزی که گذراندهاید حرف میزنید یا موضوع خندهداری را که سر راهتان به محل کار رخ داده است تعریف میکنید، در واقع داستان سرایی میکنید.
با توجه به اینکه شما هم اکنون نیز مهارت داستانگویی را دارید، هدف کار و تجارت این است که با نقل داستان به طور هدفمند، عمق بیشتری به ارتباطات شما ببخشد و به افراد کمک کند تا با شنیدن داستان، به درک عمیقتری از پیام شما برسند.
یک داستان بیش از یک سخنرانی، افراد حاضر در جلسه را جذب خود میکند.
بیان حکایت، شرححال و تعریفهای دیگران از شما، که بیانگر سودی باشد که افراد از کار با شما نصیب خود میسازند، میتواند به خوبی مشتریان جدید را متقاعد سازد.
انواع متافورها
با توجه به مخاطبین و پیامی که منتقل میشود، انواع مختلفی از داستان وجود دارد که میتوان آنها را تعریف کرد:
- تجربیات شخصی
- حکایات مربوط به کار و تجارت
- داستانهای شگفت انگیز
- داستانهای فکاهی و خندهدار
- داستانهای استعاری
هرگاه خواستید داستانی نقل کنید، پیشاپیش به آن بیندیشید. تمرین و مرور داستان باعث میشود نکات مهم داستان را پیدا کنید. این کار باید آگاهانه صورت بگیرد و البته باید برای شنونده شما تازه و جدید باشد. هنگام تعریف کردن داستان خود، موارد زیر را در نظر داشته باشید:
۱-کوتاه و مختصر باشد. داستانهایی که بیش از چند دقیقه طول نمیکشند، به خوبی توجه شنونده را به خود جلب میکنند و اطلاعات لازم را در اختیار آنها قرار میدهند تا شنونده بتواند به معنا و درک خود از آنها برسد.
۲- فراموش نکنید که سادگی، رمز کار است. در ارتباطات کاری، اگر داستانها بسیار پیچیده باشند و از شخصیتهای مختلفی حرف بزنند و داستان در داستان باشد، کارآیی لازم را نخواهند داشت.
۳- از زبانی استفاده کنید که مبتنی بر حواس است. تعریف و توصیفی که حواس پنجگانه را به کار گرفته باشد، داستان را برای شنوندگانش زنده و ملموس میکند.
۴- بجا و مربوط به موضوع باشد. توجه کنید داستانی که نقل میکنید، به پیامتان ربط داشته باشد و ابلهانه به نظر نرسد که شنونده نتواند منظور و مفهومی را که مدنظر شماست، درک کند.
۵- داستانها دارای شخصیتهای متفاوتی باشند،نقل داستانهایی متعدد از شخصیت خودتان، باعث دلزدگی میشود.
نکته: داستانها را به نحوی تلنگروار بیان کنید که شامل موارد زیر باشند:
- آرمانها
- ارزشها
- ابتکارات
- اخبار ناخوشایند
- اطلاعات تخصصی
حکایت:
نتیجه اخلاقی از کوهپیمایی
فردی که به تازگی به سمت مدیر عاملی یک شرکت تجاری منصوب شده بود و برای حدود ۴۰ نفر از مدیران ارشد سازمانش سخنرانی میکرد.
سهامداران شرکت او را به این هدف که بتواند تغییراتی در شرکت ایجاد کند، به این سمت منصوب کرده بودند و هدف آنها این بود که شرکت را از ضرر دهی به سود رسانی برسانند.
تمامی اعضای شرکت نگران آینده بودند. کارکنان از تعدیل نیرو هراس داشتند و نگران تغییراتی بودند که در شرف وقوع بود. چنان انگیزه و انرژی افت کرده بود که رهبر جدید شرکت مجبور بود به سرعت انگیزه ایجاد کند.
مدیرعامل طی سخنرانی، داستانی از خود نقل کرده و گفت:
سالها قبل فهمیدم که آدمی همیشه نگران هستم. کاری که به آن مشغول بودم، مشکلات خود را داشت. فشار زیادی بر ما تحمیل میشد و کارها به خوبی پیش نمیرفت و اصلا هم مهم نبود که چقدر تلاش میکنیم.
بعد، روزی یک دوست از من خواست همراه او به کوهپیمایی بروم و به هیمالیا صعود کنیم.
خندیدم، من که اضافه وزن داشتم و غیرممکن بود که از سه طبقه بالا بروم و نفس کم نیاورم، چطور ممکن بود که از پس چنین کار سختی برآیم؟!
از طرفی دیگر، چگونه میتوانستم کارم را برای یک ماه به حال خود رها کنم. بدون حضور من همه چیز به هم میریخت.
دوستم توضیحات بیشتری به من داد. « این سفر هشت ماه دیگر انجام میشود، پس تو فرصت کافی داری که به کارها سروسامان بدهی و همه چیز را آماده کنی. قطعا تیم کارآمدی داری که کارها را پیش ببرند و اگر نه، در این مدت فرصت داری که ترتیب کارها را بدهی»
سرتان را درد نیاورم، هشت ماه بعد، کار به جایی کشید که خاطرهانگیز ترین و متفاوت ترین تجربه زندگیام به وقوع پیوست. سخت بود و طاقت فرسا، ولی با این حال، بسیار هیجانانگیز و نشاط بخش.
از هیمالیا بالا رفتم، مناظر بسیار زیبا و نفس گیری را دیدم و احساسی کاملا متفاوت از قبل داشتم. از خودم خیلی راضی بودم. حالا که با احتیاط، با آرامش و پیوسته از کوه بالا میرفتم تا مانع از بروز هرگونه مشکلی شوم، آهنگ زندگیام آهستهتر شده بود.
به خوبی پیش میرفتیم و اوضاع بر وفق مراد بود که یک روز یکی از اعضای گروه بیمار شد. ارتفاع روی او اثر گذاشته بود. باید کمی از ارتفاع پایین میرفت تا حالش بهتر میشد. ما یک گروه بودیم و نباید رفیق نیمه راه میشدیم، بنابراین همه با هم، راه بازگشت را در پیش گرفتیم.
دو روز بعد، حال رفیق ما خوب شد و ما دوباره به صعود خود ادامه دادیم. چند روز بعد همان مشکل برای خودم پیش آمد. من هم باید اندکی پایین میرفتم و البته سایرین هم با من همراهی کردند.
تا شانزده روز بعد، این داستان ادامه پیدا کرد و هر روز یکی مریض میشد. ما به عنوان اعضای یک گروه باید در کنار هم باقی میماندیم و هرگز یکدیگر را تنها نمیگذاشتیم، خواه اوضاع بر وفق مراد بود و خواه نبود. تا اینکه عاقبت به هدف خود رسیدیم.
وقتی روی قله کوه ایستادیم، احساس شعف و شادی به من دست داد. چنان از دیدن مناظر زیبای امتداد رشته کوهها به وجد آمده بودیم که برای صعود به قله، به هم تبریک میگفتیم.
آنجا بود که به اهمیت یک تیم خوب و همراه پی بردم و اینکه نباید رفیق نیمهراه بود و باید در فراز و نشیبها کنار هم ایستاد.
از طرفی هم دریافتم که برای نیل به هدف، باید آهسته و پیوسته رفت.
قرار نیست کاری که امروز به آن اقدام کردیم، فردا یا حتی پس فردا به ثمر بنشیند. به عنوان یک تیم باید وقت کافی را به خود بدهیم تا به اهدافمان برسیم و روی قله کوه بایستیم و به وجد بیاییم.
نویسنده: لین کوپر، (برگرفته از کتاب برنامهریزی عصبی- زبانی در زندگی و کار)
منبع: آکادمیک NLP
- بررسی دلایل تضادهای درونی در NLP
- تحول در ارتباطات مشکل دار
- داستان سرایی موثر با NLP (داستان تعریف کردن، روش خودشو داره)
- nlp برای رهبران فردا
- عوامل موثر بر فهمیدن
- آشنایی با کتاب کار NLP
- کلمات با بار مطلق
- خلق یک استعاره
- اهمیت و محدودیتهای زبان در nlp
- یادگیری در NLP
- nlp چیست؟ – آکادمیک NLP
- اصول NLP
- چارچوبهای ان ال پی
- ۳ دلیل قدرتمندی NLP
- فواید nlp
- استراتژی والت دیسنی در nlp
- هرم دیلتز در nlp
- فیلترهای کلامی در nlp
- متامدلها در nlp (مدل برتر)
- تفاوتهای میان nlp و هیپنوتیزم