یادگیری همیشه با رشد شخصیتی همراه است: ما یاد میگیریم متفاوت رفتار کنیم، متفاوت فکر کنیم و متفاوت احساس کنیم. یادگیری به صورت طبیعی اتفاق میافتد. ما همواره در حال یادگیری هستیم. یادگیری بخشی از سازگار شدن با شرایط متغیر است. اما معمولا ما این سازگار شدن را نوعی یادگیری در نظر نمیگیریم. یادگیری همان آموزش دادن نیست و ممکن است اصلا ارتباطی به آموزش دادن نداشته باشد. ممکن است ما برخی موضوعات را از طریق آموزش دیدن و موضوعات دیگر را در روند طبیعی کارهایمان بیاموزیم.
برای مثال، ممکن است در مدرسه دروس مختلفی به ما آموزش داده شود و در روند کار، ما به این باور برسیم که خیلی خوب یاد نمیگیریم، در حالی که واقعیت این است که ما از طریق آموزش مستقیم خوب یاد نمیگیریم. بسیاری از مدارس مکانهای خیلی خوبی برای یادگیری نیستند.
سطوح یادگیری
یادگیری طبیعی را میتوان به چهار مرحله اصلی تقسیم کرد:
ناتوانی ناخودآگاه:
شما مطلبی را نمیدانید و نمیدانید که آن را نمیدانید. به فعالیتی که اکنون آن را به خوبی انجام میدهید فکر کنید. مثل مطالعه کردن، ورزش کردن یا رانندگی کردن. زمانی بود که شما هیچ چیز در مورد آن نمیدانستید. شما حتی از آن آگاه نبودید.
ناتوانی آگاهانه:
اکنون شما آن مهارت را تمرین میکنید، اما خیلی خوب نمیتوانید آن را انجام دهید. البته در این مرحله سریع یاد میگیرید زیرا هر چه کمتر بدانید، فضا برای پیشرفت بیشتر است. در این مرحله نتایج بزرگی به دست میآورید.
توانایی آگاهانه:
در اینجا شما توانایی را دارید اما این توانایی هنوز منسجم نیست و به عادت تبدیل نشده است. برای انجام آن باید تمرکز کنید. این مرحله رضایتبخش یادگیری است اما پیشرفت در آن سختتر است. هرچه شما بهتر باشید، برای دستیابی به یک پیشرفت قابل توجه باید بیشتر تلاش کنید.
توانایی ناخودآگاه:
اکنون مهارت شما به عادت تبدیل شده و خود به خود انجام میشود. نیازی نیست که به آن فکر کنید. هدف یادگیری همین است: اینکه تا حد ممکن، آن مهارت را در محدوده توانایی ناخودآگاه قرار دهد به طوری که ضمیر خودآگاه شما آزاد باشد تا کار دیگری انجام دهد، مثل صحبت کردن با مسافران و گوش دادن به موسیقی در هنگام رانندگی.
این مسیر یادگیری طبیعی است، به نظر من یک مرحله دیگر نیز وجود دارد:
استادی:
استادی از توانایی ناخودآگاه فراتر است زیرا یک بُعد زیباییشناسی نیز دارد.
این توانایی نه تنها موثر است، بلکه زیبا نیز هست. وقتی به استادی برسید، دیگر نیازی به تلاش کردن نیست. همه چیز در یک جریان پیوسته در کنار هم قرار میگیرد و شما وارد «حالت غرق شدگی» میشوید. رسیدن به این مرحله نیازمند زمان و تلاش است، اما نتایج آن معجزه آساست.
شما متوجه میشوید که در چه زمانی در حال نگاه کردن به یک استاد هستید زیرا با اینکه ممکن است نتوانید تک تک جنبههای مهارت او را تحسین کنید، او طوری عمل میکند که آن کار، ساده به نظر میرسد.
یادگیری در هر مرحلهای زمان میبرد. آموزش هر مهارت ارزشمند در حد رسیدن به توانایی آگاهانه، حدود ۱۰۰۰ ساعت زمان میبرد. رسیدن به توانایی ناخودآگاه حدود ۵۰۰۰ ساعت زمان می برد و رسیدن به استادی حدود ۲۵۰۰۰ ساعت زمان می برد.
منطقه یادگیری
هنگامی که شما در حال یادگیری ایدهها یا رفتار جدید هستید، به دو خطر احتمالی باید توجه بکنید:
۱- زمانی که کاملاً گیر افتادهاید و نمیدانید پس از آن چه کاری باید انجام دهید. ممکن است احساس اضطراب یا درماندگی کنید. شما در «منطقه اضطراب» قرار دارید که در آن میزان دشواریای که برای آن کار در نظر گرفتهاید، بیشتر از منابعی که در اختیار دارید به نظر میرسد.
متوقف شوید!
از لحاظ ذهنی یک گام به عقب باز گردید. نفس عمیقی بکشید و فکر کنید که پس از آن میخواهید چه کاری انجام دهید. چه منابعی نیاز دارید؟ اطلاعات بیشتر؟ کسی که از او سوال کنید؟ یک زنگ تفریح کامل؟
۲- زمانی که کار بسیار آسان به نظر میرسد و شما به راحتی میتوانید آن کار را انجام دهید. ذهن شما به اندازه کافی به کار گرفته نمیشود. ممکن است احساس کسالت یا بیکاری کنید. شما در «منطقه بطالت» قرار گرفتهاید. در اینجا منابعی که در اختیار دارید بسیار بیشتر از دشواری در نظر گرفته شده برای کار به نظر میرسد.
متوقف شوید!
از لحاظ ذهنی یک گام به عقب برگردید، نفس عمیقی بکشید و سپس تصمیم بگیرید که چه کاری انجام دهید. شاید بتوانید برای خودتان اهداف بزرگتری ایجاد کنید که ذهن شما را بیشتر به کار بگیرد. شاید به یک زنگ تفریح احتیاج داشته باشید یا شاید اصلا نیاز ندارید که آن مهارت را یاد بگیرید.
منطقه یادگیری هنگامی است که دشواری تصور شده آن کار با منابع تصور شده ما همخوانی دارد.
منطقه اضطراب هنگامی است که دشواری تصور شده آن کار بسیار بیشتر از منابع تصور شده ماست.
منطقه کسالت یا بطالت هنگامی است که منابع تصور شده ما بسیار بیشتر از دشواری تصور شده آن کار است.
هنگامی که احساس هشیاری و کنجکاوی میکنید و هنگامی که میتوانید خود را به گونهای مدیریت کنید که از منطقه اضطراب و منطقه بطالت دوری کنید، آنگاه یادگیری ثمربخش و لذتبخش خواهد بود.
مهمترین چیزی که در هنگام یادگیری باید از آن آگاه باشید، حالت روحیتان است.
یادگیری ساده و مولد
یادگیری ساده
یادگیری دو نوع اصلی دارد. نوع اول، یادگیری ساده است که گاهی اوقات یادگیری تک حلقهای نامیده میشود. در اینجا بین آنچه شما میدانید و آنچه میخواهید بدانید شکافی وجود دارد و شما برای از بین بردن این شکاف اقدام میکنید.
نتیجه این کار بازخوردی است که به افزایش دانش یا مهارت منجر میشود. بازخورد به شما نشان میدهد که آیا در حال نزدیک شدن به هدفتان هستید یا خیر. اگر اقداماتتان شما را به هدفتان، یعنی به از بین بردن شکاف، نزدیک تر میکند، آنگاه آن اقدام را بیشتر انجام میدهید. اگر این اقدامات شکاف را بیشتر میکنند، آنها را کمتر انجام میدهید. حداقل از لحاظ نظری اینگونه است. عجیب است که بسیاری از اوقات ما تصور میکنیم که باید همان اقدامات را بیشتر انجام دهیم!
یادگیری ساده و حل مساله، درون مرزهای تصورات و باورهای ما درباره آنچه ممکن و ضروری است، اتفاق میافتد.
برای مثال، مردی ممکن است دائما احساس سردرد کند و به دکتر مراجعه نماید. دکتر برای او مسکن تجویز میکند. مرد با خوشحالی به خانه میرود و هروقت که احساس سردرد میکند مسکن مصرف میکند. مشکل ساده، راه حل ساده.
یک مثال از دنیای تجارت میتواند درمورد سازمانی باشد که قصد احداث سریع یک کارخانه پیشرفتهتر را دارد. آنها چند احتمال را در نظر میگیرند و مقرون به صرفهترین آنها را انتخاب میکنند. شش ماه بعد، کارخانه ساخته میشود و با تمام ظرفیت خود کار میکند. مشکل ساده، راه حل ساده.
یادگیری مولد
نوع دیگر یادگیری، یادگیری مولد یا یادگیری دو حلقهای است. یادگیری مولد، باورها و تصورات ما درباره مساله را وارد حلقه بازخورد میکند. بازخورد حاصل از اقدامات ما باعث میشود که ما تصورات خود را زیر سوال ببریم.
در مثال قبلی، مرد ممکن است از خود سوال کند که چرا دائما سردرد میگیرد؟ او ممکن است متوجه شود که باید سبک زندگی یا رژیم غذایی خود را تغییر دهد. او همچنین ممکن است به این فکر کند که به جای متکی بودن به پزشک برای حل کردن تمام مشکلات جسمیاش، خودش مسوولیت سلامتیاش را بر عهده بگیرد. سازمان تجاری ممکن است از خود سوال کند که آیا سرمایهگذاری در تجهیزات جدید برای محصولی که پس از یک سال احتمال دارد قدیمی شود، ارزش دارد یا نه؟
آنها ممکن است از خود سوال کنند که آیا در بازار درستی قرار گرفتهاند یا خیر و به جای اینکه تصور کند که میتوانند به انجام آنچه همیشه انجام دادهاند ادامه دهند، به تولید محصولات دیگر فکر کنند.
اساسی ترین سوالاتی که در یادگیری دو حلقهای باید بپرسید عبارتند از:
- تصورات من درباره این مساله کدامند؟
- به چه روش دیگری میتوانم درباره آن فکر کنم؟
- تصورات من چگونه میتوانند به مشکل کمک کنند؟
- چه طور شد که این وضعیت ادامه پیدا کرد؟
نویسنده: آکادمیک NLP
منبع: کتاب کار NLP
- بررسی دلایل تضادهای درونی در NLP
- تحول در ارتباطات مشکل دار
- داستان سرایی موثر با NLP (داستان تعریف کردن، روش خودشو داره)
- nlp برای رهبران فردا
- عوامل موثر بر فهمیدن
- آشنایی با کتاب کار NLP
- کلمات با بار مطلق
- خلق یک استعاره
- اهمیت و محدودیتهای زبان در nlp
- یادگیری در NLP
- nlp چیست؟ – آکادمیک NLP
- اصول NLP
- چارچوبهای ان ال پی
- ۳ دلیل قدرتمندی NLP
- فواید nlp
- استراتژی والت دیسنی در nlp
- هرم دیلتز در nlp
- فیلترهای کلامی در nlp
- متامدلها در nlp (مدل برتر)
- تفاوتهای میان nlp و هیپنوتیزم