پیامی از طرف ضمیر ناخودآگاه
یکی از قوانین ضمیر ناخودآگاه اینه که هیچ عادت و رفتاری رو در ما برنامهریزی نمیکنه، مگر به منظوری مفید و مثبت. یعنی چی؟
مثلا میدونیم که یک رفتارمون غلطه و حالا تصمیم میگیریم اون رو تغییر بدیم. اما هر کاری میکنیم، موفق نمیشیم. مهمترین علت این مساله اینه که در سطح ضمیر ناخودآگاه ما، باور یا باورهایی وجود داره که مخالف انجام اون تغییر در ما هستن.
مثلاً تصمیم میگیریم عصبانیت خودمون رو کنترل کنیم. حالا هرچقدر تلاش میکنیم و به خودمون یادآوری میکنیم که: «دیگه از امروز حق نداری عصبانی بشی!»، بازم میبینیم اتفاقاتی میفته که ما به راحتی عصبی و پرخاشگر میشیم. اینجا ممکنه این باور در ضمیر ناخودآگاه وجود داشته باشه که: «تو اگه عصبانی نشی، حقت ضایع میشه و نمیتونی زندگی خودت رو کنترل کنی!». این باور هم مثل همه باورهای دیگه، نتیجه نوع و نحوه اطلاعات ورودی به ضمیرناخودآگاهه.
همه ما میدونیم که روشهای خیلی بهتری به جای عصبانیت وجود داره برای اینکه از حق خودمون دفاع کنیم، اما این ضمیرخودآگاه ماست که این چیزا رو میدونه. ولی ضمیرناخودآگاه به خاطر همون منظور مفید و مثبت که مثلا در این جا دفاع از حقمونه، اجازه نمیده که ما این تغییر در رفتار رو داشته باشیم.
ما میدونیم که ضمیر ناخودآگاه خیلی قدرتمنده و کنترل بیش از ۹۵ درصد رفتارهای ما رو بر عهده داره و به محض اینکه احساس کنه یک رفتار و تغییر، مخالف منظور مفید و مثبتشه، به هر طریقی مخالفت خودش رو ابراز میکنه.
حالا یه وقتایی هم بحث تغییر یک عادته که اتفاقا مطمئنیم میتونه به رشد و پیشرفتمون کمک کنه، اما بازم ناخودآگاه اجازه نمیده. اینجا هم باید حواسمون باشه که شاید یک منظور مفید و مثبت وجود داره.
مثلا میدونیم که وزنمون خیلی بالا رفته و باید رژیم بگیریم و میدونیم که ادامه روند حال حاضر باعث بسیاری از سختیها در زندگیمون میشه و شاید خدای نکرده دچار بیماریهای مختلفی بشیم. اما ممکنه مثلا این باور در ضمیرناخودآگاه وجود داشته باشه که: «آدم های چاق، مهربون تر هستن» و اینجوری برداشت میکنه که اگه ما رژیم بگیریم و لاغر بشیم، دیگه مهربون نخواهیم بود و مردم کم کم از ما فاصله میگیرن.
پس ناخودآگاه تصمیم میگیره با همه وجود با لاغری ما مخالفت کنه و کلی اتفاق رو برای ما رقم میزنه تا به ما پیام بده که: «من مخالف هستم». چون از نظرش منظور مفیدی که همون حفظ روابط اجتماعی هست، با رژیم گرفتن ما به خطر میافته.
خیلی جالبه که بدونید ضمیر ناخودآگاه برای اینکه مخالفتش رو به ما بفهمونه، حتی شاید علائمی از درد یا بیماری رو در ما ایجاد کنه و این فقط یکی از روشهاییه که توسط اون به ما پیام میده که: «من مخالف این تصمیم تو هستم».
چند سال پیش برای اینکه کسب و کارم رو بیشتر رشد بدم، قصد داشتم تا با یکی از همکارانم یک پروژه جدید رو تعریف کنیم و با هم جلو ببریم. قرارمون این بود که در یک بازه زمانی مشخص، در رابطه با مزایا و معایب اون پروژه فکر کنیم و به قول خودمون سبک سنگین کنیم تا در یک روزی که بعدا تعیین میکنیم، در رابطه با اون صحبت کنیم و تصمیم نهایی رو بگیریم که کار رو به چه شکلی جلو ببریم.
توجه کنید که ما به هر صورت میخواستیم این اتفاق بیفته، یعنی تصمیم گرفته بودیم که این کار رو شروع کنیم و فقط دنبال این بودیم که بهترین بهرهبرداری رو داشته باشیم. من برای خودم مشخص کرده بودم که شبها قبل از خواب به پروژه مشترکمون فکر کنم و مزایا و معایبش رو پیدا کنم.
اما به محض اینکه میخواستم برای فکر کردن به این پروژه آماده بشم، به یکباره چند قسمت در زیر گلوی من ورم میکرد و یه چیزی مثل کهیر نمایان میشد. دقیقا وقتی خودم رو توی آینه نگاه میکردم، انگار یک گردنبند دور گردنم انداختم که دونه هاش همون کهیرها هستن.
در اوایل به این موضوع با توجه به اینکه کهیر زدن در من سابقه قبلی داشت، توجهی نمیکردم و اینطور برداشت میکردم که شاید به خاطر خوردن یک ماده غذایی آلرژی زا باشه. اما بعد از مدتی متوجه شدم به محض اینکه کهیر میزنم و حواسم از فکر به پروژه منحرف میشه و رهاش میکنم، آهسته آهسته و در عرض حدود نیم ساعت کهیرها به طور کامل از بین میرن.
حالا وقتی مجددا فردای اون روز یا حتی چند روز بعد میخواستم به پروژه مشترک با همکارم فکر کنم، دوباره کهیرها ظاهر میشدن. اینجا بود که به شک افتادم که شاید دلیل خاصی وجود داشته باشه و به خودم گفتم: «فعلا این کار رو انجام نمیدم».
به همکارم زنگ زدم و عذرخواهی کردم و فکر در رابطه با مزایا و معایب پروژه را به زمان دیگهای موکول کردم. از فردای اون روز، هرگز هیچ کهیری در زیر گلوی من ظاهر نشد. یه کم که جلوتر رفتم چون روشهای برقراری ارتباط با ضمیر ناخودآگاه را میدونستم و بارها ازش استفاده کرده بودم، وارد مذاکره با ضمیر ناخودآگاه شدم و متوجه شدم ناخودآگاه من منظور مفید و مثبتی داره و اون اینه که: «شراکت در این پروژه مشترک، برای تو تبعات بدی به همراه خواهد داشت».
باز که بیشتر فکر کردم فهمیدم که چون چند سال قبل در یک پروژه مشترک که دقیقا همین شرایط پروژه جدید رو داشت شریک کاریم بهم خیانت کرده بود و بدون اطلاع من اقداماتی رو انجام داده بود و من خیلی با توجه به زمان زیادی که گذاشته بودم آسیب دیدم و پروژه رو رها کردم، حالا ناخودآگاه با مقایساتی که انجام داده و نقطه مشترکی که بین این دو پروژه پیدا کرده، میخواد با کهیر زدن گردنم به من پیام بده که این پروژه هم مثل قبلی خواهد بود و تو ضرر و زیان فراوانی رو متحمل خواهی شد.
در واقع منظور مفید ضمیر ناخودآگاه من در اینجا، حفظ آرامش و امنیت من بود.
خب شاید این سوال براتون پیش بیاد که اگه اینطوره، پس خیلی از کارها رو نباید انجام بدیم . نه، اصلا اینطور نیست. یه جاهایی ما از این علائم میفهمیم که ناخودآگاهمون مخالفتهایی داره که به خاطر باورهای غلطی هست که وجود داره.
حالا با تکنیک ها و تمرینهای مختلفی که دوره nlp به ما یاد میده میتونیم اون باورها را عوض کنیم و وقتی این باورها رو عوض میکنیم، ناخودآگاه متقاعد میشه که این کار به ما آسیبی نمیزنه و بعد به راحتی به سمت انجامش میریم، چون دیگه ناخودآگاهمون مخالفت نداره. ناخودآگاه متقاعد میشه که این کار به ما آسیبی نمیزنه و بعد به راحتی به سمت انجامش میریم، چون دیگه ناخودآگاهمون مخالفت نداره. اما شاید هم وقتی به این علائم توجه میکنیم و خوب بررسی می کنیم، بفهمیم که که اتفاقا باید دست از این کار بکشیم.
در همین مورد، من متوجه این موضوع شدم که چه علائم مشترکی بین این شخص و نفر قبلی وجود داره و در نتیجه تصمیم گرفتم خواستههام رو خیلی شفافتر بهش بگم. وقتی این کار رو انجام دادم، خیلی راحت با خواستههای من که به نفع پروژهمون بود مخالفت کرد و کاملا پای منافع شخصیش رو پیش کشید.
در نتیجه منم خیلی راحتتر انصرافمو از پروژه اعلام کردم و بعد از اون احساس کردم که چقدر سبکتر شدم. تازه وقت و انرژی و هزینه زیادی هم صرف نکرده بودم و میتونستم کارهای بهتری رو انجام بدم. تجربه لذت بخشی بود.
حواسمون باشه که ضمیر ناخودآگاه فقط با بروز علائم جسمانی، مخالفتهاشو نشون نمیده. گاهی وقتا صدایی توی گوشمون میشنویم یا یکباره احساس بدی پیدا میکنیم و خیلی موارد دیگه که متوجه نمیشیم دلیلش چیه. پس هر چقدر بیشتر بتونیم وقت بذاریم و با ضمیر ناخودآگاهمون ارتباط برقرار کنیم، پیامهای ناخودآگاه رو زودتر و بهتر متوجه میشیم.
قدر این گوهر ناب درونمون رو بیشتر بدونیم.
نویسنده: مهدی عرب زاده مدرس NLP
منبع: آکادمیک NLP
- ۷ روش ساده برای ارتباط با کودک درون
- NLP و منظورهای مفید و مثبت ضمیر ناخودآگاه
- کشف بزرگ NLP
- مذاکره با ضمیر ناخودآگاه
- ضمیر ناخودآگاه چگونه ما را برنامهریزی میکند؟
- یک تجربه شخصی و پیامی از طرف ضمیر ناخودآگاه
- ضمیر ناخودآگاه چیست؟ (گنجینه شگفتانگیز ذهن)
- قوانین ضمیر ناخودآگاه
- چگونه ضمیر ناخودآگاه در برابر تغییر مقاومت میکند؟ (مثل مورچه نباش، با دم شیر بازی نکن!)
- ۱۷ راهکار ساده برای کشف و شفای کودک درون
- داستانی در مورد غول درون
- ۵ روش برای ارتباط با ضمیر ناخودآگاه
فوقالعاده بود استاد. واقعا ممنونم. چقدر خوبه که بدن انسان اینقدر هوشمنده که در مواقع مخالفت یا دریافت یکسری علامتهایی که بصورت آگاهانه ازش خبر نداریم به ما یکسری خبرها میده. من با خوندن این نوشته، به خودم دقیق شدم و دیدم دقیقا منم موقعهایی که میخوام یکسری از جاها برم یا یکسری کارهایی که میخوام شروع کنم، مچ دستام و روی دستام دون دونای قرمز میزنه و همش فکر میکردم بخاطر شاید چربی، شیرینی باشه و تست کرده بودم که آیا وقتی چیزای شیرین و چرب میخورم اینطوری میشه یا نه! بعد دیدم که یکسری روزها که اصلا از صبحش هم چیزی نخورده بودم باز این دون دونا میاد. هیچوقت دلیلش رو نفهمیده بودم. همین امروز صبح میخواستم یه کاری انجام بدم و دستام قرمز شد. کمی دست نگه داشتم و دوباره به اون موضوع فکر کردم و دیدم بعد چند دقیقه رفع شد. الان با خوندن این مقاله کامل فهمیدم برای چی اینطوری میشده. واقعا ممنونم ازتون. خیلی دوست دارم که از ناخودآگاهم بیشتر بدونم و باهاش دوست بشم چون فهمیدم که کلید خیلی از مشکلاتم دست اونه و باید باهاش دوست بشم
سلام سها عزیز،
خیلی خوشحالیم که این مقاله برای شما موثر بوده و بینهایت سپاسگزاریم از وقتی که گذاشتید و از تجربتون برامون نوشتید.
إرین، خیلی قشنگ و پرمحتوا مینویسی
سلام دوست عزیز، ممنون از همراهی شما
درودبرشما به نکته جالبی اشاره کردیدوتجربه مفیدی بود
ممنونم
سلام دوست عزیز، ممنون از همراهی شما