هنگامی که میخواهید اهداف برای شما دست یافتنی شوند و انگیزههای لازم در مسیر حرکت به سمت هدف را در خود حفظ کنید، نیازمند پاسخگویی به سوالات ۹ گانه زیر هستید:
چگونگی شکل گیری اهداف
۱ -چه میخواهید؟
اهداف باید به صورت مثبت بیان شوند. این هیچ ارتباطی به تفکر یا احساس مثبت ندارد.
مثبت در اینجا به معنی جهت دادن به آن چیزی است که میخواهید نه آن چیزی که نمیخواهید.
پس از خود بپرسید: من چه میخواهم؟ نه اینکه چه نمیخواهم یا میخواهم از آن اجتناب کنم؟
به عنوان مثال: وقتی بگویید میخواهم وزن خود را کم کنم یا سیگار را ترک کنم دستیابی به این اهداف مشکل میشود.
با پرسیدن اینکه من به جای آنها چه میخواهم و پیدا کردن پاسخ مناسب، این اهداف منفی به هدفهای مثبت تبدیل میشوند.
چگونگی شکل گیری اهداف
۲ -شاهد: چگونه میفهمید که به موفقیت رسیدهاید یا در مسیر موفقیت هستید؟
بسیار مهم است که بدانید در مسیر هدف هستید. شما نیازمند یافتن بازخوردی مناسب میباشید و این کار نیازمند دقت است.
وقتی هدفی را انتخاب میکنید باید فکر کنید که چگونه میزان پیشرفت خود را و با چه دقتی محاسبه خواهید کرد.
دو نوع شاهد وجود دارد:
الف: اینکه چگونه بفهمید در مسیر هدف هستید؟
ب: شواهدی از اینکه چگونه میفهمید که به هدف رسیدهاید و آن را به دست آوردهاید؟
از خود بپرسید: چگونه میفهمم که در حال حرکت به سمت هدف هستم؟
یا چه چیزی را میخواهم محاسبه کنم؟
از کجا بفهمم به هدفم رسیدهام؟
وقتی به هدفم میرسم چه میبینم، چه میشنوم و چه احساسی خواهم داشت؟
چگونگی شکل گیری اهداف
۳ -جزئیات: کجا، چه زمانی و با چه کسی؟
هدف را در کجا میخواهید به دست آورید؟ به طور خاص کجا؟ ممکن است مکان و شرایطی باشد که شما آن را نخواهید.
ممکن است به عنوان مثال خواهان افزایش بهرهوری باشید اما تنها در یک بخش خاص.
ممکن است بخواهید خانه بخرید اما نه با نرخ سود بیش از یک مقدار مشخص.
چه زمانی میخواهید به هدف برسید؟
شاید شما بخواهید حداکثر در یک تاریخ مشخص به هدف برسید یا اینکه نخواهید قبل از یک زمان خاص به هدف برسید.
از خود بپرسید:
دقیقا این هدف را در چه جایی میخواهم؟
دقیقا چه زمانی میخواهم به هدف برسم؟
در کدام زمینه میخواهم به هدف برسم؟
چگونگی شکل گیری اهداف
۴ -منابع: چه منابعی در اختیار دارید؟
منابع خود را در ۵ دسته یادداشت کنید:
1 .تجهیزات:
به عنوان مثال لوازم دفتری و اداری از قبیل کتابهای مناسب، تلویزیون و برنامههای ویدیویی، اطلاعات، نوارهایی که میتوانید گوش کنید و …
۲ .افراد:
به عنوان مثال خانواده، دوستان، آشنایان، همکاران و …
۳ .مدل یا الگو:
کسی را میشناسید که در حال حاضر به این هدف رسیده باشد؟
با چه کسی میتوانید در این مورد صحبت کنید؟
۴ .ویژگیهای فردی:
برای رسیدن به هدف به چه ویژگیهایی نیاز دارید؟ به تمام مهارتها و قابلیتهای فردی خود فکر کنید
۵ .پول:
آیا به اندازه کافی پول دارید؟ و آیا میتوانید به میزان مناسب پول خود را افزایش دهید؟
۵ -کنترل: آیا میتوانید این هدف را شروع کنید و از آن نگهداری نمایید؟
چه مقدار از این هدف تحت کنترل مستقیم شما میباشد؟
چه کارهایی میتوانید انجام دهید و دیگران چه نقشی دارند؟
گاهی اوقات در نظر نگرفتن این موارد تبدیل به یک دردسر بزرگ تر نسبت به وضعیت اول میشود.
چگونگی شکل گیری اهداف
۶ -اکولوژی: عواقب گستردهتر چه هستند؟
– این هدف به چه میزان زمان وتلاش نیاز دارد؟
رسیدن به هرچیز هزینهبردار است، صرف زمان و تلاش برای بدست آوردن یک چیز باعث نادیده گرفته شدن چیزهای دیگر میشود.
– چه کسان دیگری تحتتاثیر هدف شما قرار میگیرند؟
دیدگاههای مختلف را در نظر بگیرید.
در زندگی کاری مدیر، مشتریان، تامینکنندگان و مردمی را که با آنها سر و کارید در نظر بگیرید و در زندگی شخصی، همسر، فرزندان و دوستان خود را.
وقتی به اکولوژی هدف فکر میکنید، ممکن است تصمیم بگیرید آن را تغییر دهید یا به راه دیگری برای رسیدن به آن بیندیشید.
– تا زمان رسیدن به هدف مجبور هستید از چه چیزهایی دست بکشید؟
شما هر چیزی را که بخواهید میتوانید به دست آورید، اگر آمادگی پرداخت هزینه برای بدست آوردن آن را داشته باشید (این هزینه الزاما پول نیست).
– چه چیزی در همین وضعیت مطلوب است؟
چه چیزی را میخواهید حفظ کنید؟ از دستدادن جنبههای باارزش وضع موجود، بزرگترین دلیل مقاومت در برابر تغییرات فردی، خانوادگی و حرفهای است.
– وقتی به هدف میرسید چه اتفاق دیگری ممکن است روی دهد؟
پیامدهای ثانویه همیشه وجود دارند و گاهی اوقات اینها تبدیل به چیزی بیش از یک مشکل نسبت به موقعیت اولیه میشوند.
چگونگی شکل گیری اهداف
۷ -هویت: آیا این هدف در راستای هویت شما (آن کسی که هستید) میباشد؟
شما میتوانید از این مورد در هر دو سطح اهداف فردی یا سازمانی استفاده کنید.
ابتدا اهداف فردی: فرض کنید که شما میخواهید مدیریت یک پروژه را بر عهده بگیرید.
درگیر شدن با این پروژه ممکن است به معنای دورشدن از محیط خانه به میزان زیادی باشد.
ممکن است به معنای رها کردن پروژههای دیگر باشد.
ممکن است شما را از مسیر اصلی زندگی حرفهای خود دور کند.
اگر چه شاید شما علاقهمند به درگیر شدن با این پروژه باشید، ولی این پروژه با ارزشهای شما در تضاد باشد.
شما ممکن است بپرسید انجام این پروژه برای من چه سودی خواهد داشت؟
اگر جواب بدست آوردن تجربهای ارزشمند باشد، این تجربه ممکن است در پروژههای دیگر هم وجود داشته باشد یا ترجیح دهید از طریق کوچینگ یا آموزش به این هدف برسید.
مشابه این قضیه در سطح سازمان هم اتفاق میافتد.
هر شرکت دارای یک فرهنگ خاص و مجموعه ای از ارزشهای اصلی است که معرف هویت آن سازمان است.
اهداف سازمان نیاز به این دارند که در تراز با خود شرکت قرار بگیرند.
بسیاری از شرکت ها به تنوعات پیچیده ای در مناطقی می پردازند که تجربه نشده است و مناسب هویت آنها نیست.
بسیاری از شرکت ها دارای هویتی قوی هستند که این از ویژگی های بنیان گذار آنها می باشد و می تواند به نفع آن شرکت باشد.
ریچارد برانسون از شرکت ویرجین شروع به تاسیس یک شرکت هواپیمایی کرد که با موسیقی که شغل اصلی او بود بسیار متفاوت بود،اما او و شرکت به نوآوری مشهور هستند. بنابراین این حرکت سودمند بود.
۸ -چگونه اهداف شما با هم متناسب میشوند؟
چگونه یک فیل را میخورید؟ در هر زمان یک گاز به فیل میزنیم و آن را میخوریم.
اگر هدف بیش از حد بزرگ است، تمام موانعی که شما را از رسیدن به آن باز میدارد، یادداشت کنید و هدفهای کوچکتر را انتخاب کنید.
برای برداشتن این موانع، از خود بپرسید چه چیزی مانع رسیدن من به هدف میشود؟
وقتی تا زانو درباتلاقی که پر از تمساح است فرو رفته باشید، به یاد آوردن راه خروج بسیار سخت خواهد بود.
وقتی که هدف آن قدر کوچک است که شما احساس بیانگیزگی میکنید و حس میکنید که گرفتار جزئیات هستید، از خود بپرسید: این هدف کوچک چه چیزی به من میدهد؟ جزئیات را به هدف انگیزه بخشتری متصل کنید.
۹ -برنامه عملی: حالا چه باید بکنید؟
هنگامی که طرح خود را بر اساس این پرسش ها بررسی کردید، آماده عمل یا شاید آماده واگذار کردن آن به دیگری هستید.
هنگام واگذاری وظایف به دیگران نقشه گسترده ای از هدف را به آنها بدهید تا بتوانند وظایفشان را به هدف بزرگ متصل کنند.
مطمئن شوید که آنها می دانند چگونه به نتایجی که برایشان دارد فکر می کنند.
این اطمینانی است که نشان می دهد وظایف آنها هم راستا با هدف شما می باشد.
داستان آن دو معمار را به یاد آورید:
وقتی از آنها پرسیدند که چه کاری را انجام می دهند، یکی گفت: من آجرها را پهن می کنم
و دیگری گفت: من در حال ساخت یک ساختمان شگفت انگیز هستم.
حدس بزنید کدامیک از آن دو با انگیزه تر بود و بهتر کار می کرد؟
برگرفته از کتاب کار NLP دریافت PDF کتاب
نویسنده: مهدی عرب زاده مدرس nlp
منبع: آکادمیک NLP